سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























مهندسی ماشین های کشاورزی (زندگی)

ای بابا خسته شدم چقدر تحمل کنم ، چقدر سرمو بندازم پائین هیچی نگم
بابا گردنم خشک شد...
منم می خوام راحت نفس بکشم ...
دوست دارم منم سرم و بالا بگیرم ویترین مغازه ها رو ببینم ...
مگه این جماعت رنگ و وارنگ می ذارن آدم راحت باشه ...
مامانم خرید لازم داره منم مجبورم همراهش باشم کمکش کنم... نمی تونم که بگم نه ، نمیام ...
حالا توی این شلوغی بازار و این کلاغ های رنگ لعاب کاری شده و بوی گند انواع ادکلن های خارجی که بعضی هاشون مثل پیاز اشک آدمو درمیارن ببین چه جهنمی درست می شه ...
یا باید منم مثا اونا باشم یا اینکه امل به حساب میام ...
اگه هوس کردم برم سینما و یا کافی شاپ یا هرجای تفریحی دیگه چنان با چشماشون آدمو ورانداز می کنن که انگار من دیگه حق ندارم به خاطر ظاهرم یه همچین جائی بیام و فقط مختص خودشونه ...
آقاجون چطوری بگم منم آزادی می خوام نمی خوام اسیر باشم...
نمی خوام اسیر هوا و هوسم باشم نمی خوام اسیر شیطون و اصحابش باشم ...
من آزادی می خوام ...


پی نوشت : فکر نکنید که این فقط مختص جنسیت خاص هست !


نوشته شده در یکشنبه 89/3/9ساعت 11:31 صبح توسط یحیی خدایان نظرات ( ) |


Design By : Pars Skin


[ وضعیت من در یاهو ]

[ ?پست الکترونیک ]

[ ? پارسی بلاگ ]


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «